اره هولم داد دست رفیقش گرفتم
اون بیشعور بوده به مهمونش که مثل خواهرش بوده از غم تا شادی پابه پاش بوده بی احترامی کرده من مثل اون نبودم گذاشتم مراسم تموم شد به پدرم گفتم که این کارو کرده اونم گفت که پاگشاش نمیکنم بعدم مراسم دعوت بودیم نگاش نکردم اخر مراسم اومد بزور سلام کرد نگاش کردم از اون نگاه های بالا به پایین پامو انداختم رو پا اونوررو نگاه کردم
من زندگیم کلا حسوده باورت میشه به رشته تحصیلیم هم حسادت شده