اول از همه لطفا مسخره نکنید چون اینا برا من خیلی عجیبه و میخوام در میونش بذارم
من و دوست خیلی صمیمیم دو سال پیش داشتیم راجب خون اشام شدن و طلسمایی که براش وجود داره حرف میزدیم (البته بچه تر بودیم و یکم جوگیر بخاطر سریالای خون اشامی)
همون روزی که تصمیم گرفتیم دنبالش بگردیم ، من تو زیرزمین خونمون که چشم و سرم تو کتاب بود ، یهو یه پسر نوجوون بور مو طلایی با شلوار طوسی و پیراهن بنفش که حدود ۱۷ سالش بود جلوم ظاهر شد که انگار میخواست بیاد سمت چپِ من و من همین که سرمو از کتاب خواستم بردارم و قشنگ نگاهش کنم ، غیب شد
همون لحظه به دوستم پیام دادم گفتم من اینو دیدم بعد همون لحظه بطری آبم که کاملا قشنگ ایستاده بود و امکان نداشت بیوفته ، افتاد رو پاهام و بعد چند دقیقه دیدم که شلوارم خاکی شده
بعد چند وقت دوستم تو یه سایتی که همه دنبال طلسمای گوناگون بودن ، با یه پسری اشنا شد و اونو بهم معرفی کرد
اون پسره به ما گفته بود که من انواع و اقسام طلسما رو دارم و تصمیم دارم که سنم وقتی رفت بالاتر ، از طلسم خون اشام استفاده کنم البته قبلش باید متحدای خودمو پیدا کنم؛ از این راه من و دوستم تصمیم گرفتیم که باهاش متحد بشیم و بعد که سنمون بالاتر رفت از طلسم خون اشام استفاده کنیم
میدونم رفتارامون بچگونه بود و من خودم دارم به اون دورانم میخندم ، اما باورتون نمیشه بگم اون پسره واقعا یه انسان نرمال و عادی نبود
من از وقتی با اون اشنا شدم چیزای عجیب غریب میدیدم و میشنیدم
حتی یبار یادمه که موقع خواب یه سایه وحشتناکی میدیدم که فردا صبحش دیدم گوشیم گم شده و پیداش نیست ؛ بعد که به مامانم خبر دادم مامانم همه جا دنبال گوشیم گشت اما پیداش نکرد ، اخر دیدم زیر بالشت خواهرم بود که نه من گذاشته بودمش اونجا و نه خواهرم!!!
حتی بعد آشناییم با اون پسره اطرافیانم راجب من خوابای خیلی ترسناک میدیدن (تو همه خواباشون من یه ادم سرد ترسناک بودم)
علاوه بر اونا من هر خواب ترسناکی که میدیدم بدون اینکه به کسی بگم این پسره به من پیام میداد میگفت خواب بدی دیدی
این حتی به من گفته بود که فردا حتما روسیه فلان میکنه که فرداش همون کارو کرد (همه چیو درست حدس میزد)
ولی نمیدونم چرا یچیزیش عجیب بود، اینکه با اینکه طرفدار خدا و پرستشش بود ، ولی بازم من هروقت راجب شیطان و دعانویسا باهاش حرف میزدم این خیلی حالش بد میشد و تا دو روز میرفت تا فقط استراحت کنه
وقتی که من و دوستم هنوز باهم کات نکرده بودیم این پسره خیلی از دوستم پیش من تعریف میکرد ، ولی تا اینکه سر یسری قضیه هایی با دوستم قطع ارتباط کردم همینکه پسره فهمید شروع کرد به غیبت کردن از اون و تهمت زدن بهش
الان که با دوستم آشتی کردم دوستم تا تهمتاشو از زبون من شنید رفت پیویش کلی باهاش دعوا کرد و از اون به بعد پسره دیگه بهم پیام نمیده (قبلش خیلی بهم پیام میداد)
الانم جدیدا سایه خیلی زیاد میبینم
