مسافرت تنهایی صفحه 2 | تبادل نظر نی نی سایت

bemolathisisme

مدیر استارتر

عضویت: 1403/04/25

تعداد پست: 1400

حس خوبی ندارم به شب موندن پیش اون پسر

البته تنها نیستیما چند نفریم

1404/09/05

|

01:24

0 نفر لایک کرده اند ...

bemolathisisme

مدیر استارتر

عضویت: 1403/04/25

تعداد پست: 1400

سلام بر وان نایت خداحافظ آبرو و شرف

😂😂😂😂

1404/09/05

|

01:24

0 نفر لایک کرده اند ...

bemolathisisme

مدیر استارتر

عضویت: 1403/04/25

تعداد پست: 1400

سرت برا جنجال درد میکنه؟؟؟؟ بشین سرجات

دلم مسافرت میخواس🫠

1404/09/05

|

01:24

0 نفر لایک کرده اند ...

13811381

عضویت: 1401/08/14

تعداد پست: 8345

دلیلتو میگی؟

اول چون خانوادت در جریان نیستن

بعدم چون خطرناکه

باز باران با ترانه با گوهر های فراوان. می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم از سر جو دور میگشتم ز خانه می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستان های نهانی راز های زندگانی برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را جنگل از باد گریزان چرخ ها میزد چو دریا دانه های گرد باران پهن میگشتند هرجا بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا هست زیبا هست زیبا

1404/09/05

|

01:25

0 نفر لایک کرده اند ...

asalashii

عضویت: 1404/06/27

تعداد پست: 654

😂😂😂😂

دوروز دیگه میای تاپیک میزنی وای فلان شدم

چجوری سقط کنم آبروم خونوادم دخترونگیم 🤣🤣🤣

1404/09/05

|

01:25

0 نفر لایک کرده اند ...

bemolathisisme

مدیر استارتر

عضویت: 1403/04/25

تعداد پست: 1400

اول چون خانوادت در جریان نیستنبعدم چون خطرناکه

خب اونا ک بدونن کلا نمیتونم برم😂

1404/09/05

|

01:25

0 نفر لایک کرده اند ...

bemolathisisme

مدیر استارتر

عضویت: 1403/04/25

تعداد پست: 1400

دوروز دیگه میای تاپیک میزنی وای فلان شدم چجوری سقط کنم آبروم خونوادم دخترونگیم 🤣🤣🤣

اییی چ حرفا

1404/09/05

|

01:25

0 نفر لایک کرده اند ...

13811381

عضویت: 1401/08/14

تعداد پست: 8345

خب اونا ک بدونن کلا نمیتونم برم😂

خب حق دارن اجازه ندن

اسی فکر کنم کم سنی ها

باز باران با ترانه با گوهر های فراوان. می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم از سر جو دور میگشتم ز خانه می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستان های نهانی راز های زندگانی برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را جنگل از باد گریزان چرخ ها میزد چو دریا دانه های گرد باران پهن میگشتند هرجا بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا هست زیبا هست زیبا

1404/09/05

|

01:26

0 نفر لایک کرده اند ...