من پسر عمم رو قبلا یکم دوست داشتم بعد فراموشش کردم بعد چند سال تابستون ختم یکی از فامیلا دیدمش احساس کردم خیلی نگام میکنه مامانم اینو متوجه شده بود مارو رسوند خونمون منم گفتم بزار یه قدم بردارم خانوادم در جریان بودن بهش پیام دادم تشکر کردم مارو رسوندی ... اونم در جواب گفت خواهش میکنم کاری نکردم ... گذشت تا چند روز پیش که پدرش فوت کرده بود اینم بگم وابستگی خاصی هم بهش نداشت من دوسه روزه با مامانم خونشون بودیم انگار که ازم فراری بود مثل قبل نبود توهم گرفته بود من دوسش دارم انگار منم روز آخر ازش تشکر کردم گفتم فلانی جان خیلی زحمت کشیدی (چون دست تنها کارارو انجام داده بود)اونم با سردی گفت کاری نکردم وظیفم بود باز موقع رفتن خونمون کمک کرد وسیله هامون رو تا ماشین ببریم تشکر کردم گفتم به زحمت افتادی و.... احساس میکنم آبروم رفته فکر کردن من قصدی دارم😭نمیخوام اینجوری فکر کنن 😭بگین چیکار کنم از الان به بعد دیدمش
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.