2777
2789
عنوان

بلاخره به جاریم زنگ زدم

205 بازدید | 12 پست

به سختیییییی شمارشو پیدا کردم به سختیییی

من الان شش ساله ازدواج کردم جاریمو و برادر  شوهرم رو ندیدم فقط عکسشونو دیدم ،از همون اول گفتند حسودی کرده به تو و هزارتا حرف دیگه 

زنگش زدم باهاش حرف زدم ،تحویل گرفت خودمو معرفی کردم .

خلاصه بهش گفتم میشه تعریف کنی چی شده که نیستید حرف تو حرف آورد منم گفتم چیا گفتند در موردشون ،گفت تو با اونا زندگی میکنی هر چی میگن درست میگن دنبال اینکه چی بوده چی شده نباش هر کاری کردم این دختر دهن باز نکرد حتی یه کلمه بد بگه اینجوری منو بدتر کنجکاو کرد ،یه شهر دیگه زندگی میکنه حتی ادرسشم ندارم 

بچه ها من واقعا دارم از فضولی میمیرم اخه

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

چه حوصله ای داری

اونم دیده ازون‌پیگیرا هستی،هیچی نگفته

چون هرچی بگه میخوای بری راست و دروغشو از قوم شوهرت بفهمی باز

بشین زندگیتو کن

خیال بافیَت بد نیست...خیال کن که خواهی رفت،،،همین که رفتیو مُردَم ،،،تلاش کن که برگردی و در کمالِ خونسردی مرا به خاک بسپاری
عزیزم خودتو بزار جای من شش ساله جاریمو ندیدم و هر روز در مورد باهام حرف میزنند

جاری کی هس اصن

من ۱۱ساله ازدواج کردم الان ۹ساله نمیدونم خانواده شوهرم کجان

ازدواج کردن یا نه

اونام نمیدونن من چن تا بچه دارم

منم فوضول نیستم پی شو بگیرم

خیال بافیَت بد نیست...خیال کن که خواهی رفت،،،همین که رفتیو مُردَم ،،،تلاش کن که برگردی و در کمالِ خونسردی مرا به خاک بسپاری
عزیزم خودتو بزار جای من شش ساله جاریمو ندیدم و هر روز در مورد باهام حرف میزنند

منم همین شرایطو داشتم و دارم

ولی برام مهم نیست جاریم کیه و چیه

بنظرم چهرهٔ خودتو خراب کردی در واقع

عزیزم خودتو بزار جای من شش ساله جاریمو ندیدم و هر روز در مورد باهام حرف میزنند

من شش ساله بخدا جاریمو ندیدم 

الانم زندگی راحتری دارم


دوری و دوستی

وچه تقدیرها به تدبیرها خندیدند🥺💔😔

معلومه دختر خوبیه

بذار همون دوری و دوستی بمونه رابطتون

معلومه از ارتباط نگرفتن با خانواده شوهرش خیلی راضی یه


من افتادم توی یه چاهِ پنج متری و تو،،،یه طناب سه متری برام انداختی پایین....بگم نیستی، دروغ گفتم...بگم هستی، خیلی کمه):                                                         برایت نوشته بودم که از وضع موجود به ستوه آمده‌ام و در فکر نجات دادن خود هستم؛ زمان زیادی گذشت، اما حقیقت این است که مفهوم «نجات» حتی نزدیک هم نشد به این امپراطوری خاکستر و ویرانی.                                               ‏یاد اون بچه میفتم که تو مدرسه رو کیفش نوشتن `خر` ...با غم و اندوه و بغض اومده خونه.. مامانش گفته عب نداره کیفت رو برات با صابون تمیز می‌کنیم..گفته کیف رو ول کن من خرم؟؟من که اینقدر با همه مهربونم):    حکایت مواجهه من با آدم‌هاییه که یهو ازشون عجیب‌ترین بی‌مهری‌ها رو میبینم...

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز