بچه ها من ۱۹ سالمه و پشت کنکوریم
خیلی دغدغه های بزرگتر دارم خیانت دیدم از عشق یه ساله.. و کلا بهم ریختم
من خونوادمم اصلا نمیزارن با دوستام جایی برم و هممیشه حبسم
ی مسجد بود کنارمون ک مسئولش دوست مادرمه دیدم قراره برن پارک منمم خوشحااال و چندروز ذوق بخاطر یکم بیرون رفتن بزور خونوادمو راضی کردمم و مادرمم ب مسئولا منو سپرد
آماده شدم و با ذوق بخدا امروز ناهار نخوردم از ذوق ببینین چقد بدبختم بعد گفتن کنسله...
وای خدا انگار خدا اون لحظه آتیش گرفتم فقط گریه میکنم
چقد باید بدبخت باشمم من ))