بگو خانوادم فهمیدن ناراحتم و دیگهبابام اجازه نمیده بیام مهمونی ! فقط خونه پدرت اجازه میده اونم یک شب در هفته! تمام
خیلی ناراحتی زودتر جشن بگیر بریم خونه خودمون
اسی منم این مشکل تورو اوایل ازدواج داشتم ، هنوز نامزد نکرده بودیم میگفتن بیا خونمون مهمون داریم ، بعد ازدواج هرجا میخواستن برن یا مهمون داشتن مارو هم میگغتن بیاید و یبار که قبول نکردم دعوا شد . بر اساس تجربه میگم ، هیچ راهی بجز صحبت با شوهرت نداری . و درمورد یلدایی حتما با مادرت صحبت کن ، اینو سرسری نگیر
عزیز دلم، به مامانت بگی درست نمیشه بدتر هم میشه.
فقط خودت سعی کن بین خودتون حلش کنی، بهش بگو چقدر ناراحتت کرده، بگو چرا هر مهمونی ای نمیای... کار اشتباهی نکردی فقط تو حرف زدنت باید لحنت درست باشه و کاش اون دوتا سیلی رو به آقات نمیزدی.
امیدوارم اوکی شید عزیزم💗🙂
دیشب وقتی حالم بد شد فقط میگفت گوه خوردم علط کردم هی میگفتم الان ب بابام زنگ میزنم آخه پایین خونمون بودیم جیغ میزدم بعد دیدم مثل سگ حساب میبره
گفتم بزار حسای ببره نگم
با اون حالم رفتم دکتر ...کثافت دکتره گفت فشارش عالیه رو ۱۱
وای کارد میزدی خونم در نمیاد 🤣🤣🤣🤣🤣🤣
الان زنگ زد هی گفت تقصیر منه ببخشید ی مدت زود عصبی میشم منم با آرامش حرفامو زدم
بعد دیشب وقتی حالم بد شد فقط میگفت غلط کردم منم گفتم ب بابام میگم تکلیفم مشخص شه هی میگفت گوه خوردم وقتی دبدم مثل سگ حساب میبره نمیگم
خیلی ناراحت شدم زدمش من انقدر ساکتم ک نگو جیغ نمیتونم بزنم از بچگی همه بهم میخندن میگن جیغ بلد نیست
دیشب اول اونو زدم بعد کلی جیغ بعد خودمو زدم بعد از حال رفتم
منی که بدم میاد مرد غریبه بالاسرم باشه نمیتونستم پاشم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
9 ثانیه پیش
10 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
