تروخدا همه تا تهش بخونید
اینم بگم که من عاشق یکی بودم یک سال و بهش نگفتم ک چند روز پیش فوت کرد💔
اسمشو میزارم ♡
خواب دیدم که مردم!
بعد تو صف بودیم دوستامم بودن و ♡ هم بود! ولی ی تصویر نا واضحی ازش بود و اونطور ک باید از دیدنش ذوق میکردم نکردم، اون فضا و مرگ هم برام عجیب نبود. دوستام اسمشون نازنین و دریا و نیایشه؛ دریا رو ب روم بود بعد نازنین بود بعد ♡! بعد من هی نگاش میکردم هی بچها میخواستن کاری کنن سر بحث ♡ با من باز شه ک یکی اومد گفت صاف وایستید سر صف انقد این ور اون ور نشید بعد نازنین صاف نمیشد هی میگفتم نازی صاف شو دیگه میگفت زهرمار مگه نمیخوای سر بحث تو با ♡ رو باز کنم، خلاصه رفتیم نشستیم همگی، انگار وقت استراحت و خواب بود بعضیا چادر مینداختن زیر پاشون و عکسایی ک از خانوادهاشون اورده بودن رو میزاشتن جلوشون بعد من از یکی از دوستام پرسیدم یسنا اینا مگه نمردن پس چجوری عکس اوردن با خودشون گفت نمیدونم بعد دیگه نشسته بودیم ک دریا رو صدا زدن برای دفترچه اعمالش ک بره بگیره بخونه رفت گرفت اومد واکنش خاصی نداشت بعد منو صدا زدن وقتی رفتم گفت خاک تو سرت با این اعمالت یه همچین چیزایی، رفتم گرفتم اومدم، مثل قران بود و زیرش معنی فارسی داشت، از حروم بودن بغل و ناز نوازش نوشته بود بعد من فکر کردم دیدم خیلی بغل کردم نامحرمارو، بعد نوشته بود حتی افکارشم باعث گناه میشه بعد من همون لحظه ذهنم رفت سمت بغل کردن ♡ ک رو ب روم بوو بعد دیگه خیلی ترسیده بودم ک تو همون حین نیایش ک تو مدرسمون کلاس بغلیه اومد گفت از کلاس خودت انتقالی بگیر بیا کلاس ما گفتم بابا ما مردیم میگفت حالا تو بیا. بعد همه ام یجوری باهام حرف میزدن انگار میشه برگشت ب زمین و هرجور ک دلت خواست کار کرد
♡هم کنار ی دختره ک اونم همکلاسیم بود سمت افتاب خوابیده بودن ک دفترچه رو بخونن