دو خونه داره یکی بالا خونه مادر شوهر یکی آپارتمان مستقل شوهرم خیلی ناراحته میخوام برم مستقل مادر شوهرم مدام میگه ناراحت و عصبانی چرا نمیری بالا و همینطور شوهرم من خودم مستقل رو انتخاب کردم
هر موقعی میرم خونشون مدام تکرار میکنه من خسته شدم نمیدونم چی بهش بگم
مگه از اول حرف اینا رو نزدید؟
بگو ما تصمیم خودمون گرفتیم لطفا اصرار نکنین
بگو میخوام همیشه رابطه مون خوب بمونه.میترسم ناخواسته بحثی چیزی پیش بیاد،من یا شما دلگیر بشیم،بعدشم بهونه بیار که اونجا جاش بهتره و بزرگتره و به روز تره و ...
بگو عزیزم درسته تو از این موضوع ناراحتی در کل خونه ی خودتونه ولی منم از اینکه بیام یه جا زندگی کنم خیلی ناراحتم و راحت نیستم تو میخوای منو تأمین کنی حال منو خوب کنی یا اینکه من برات بهترین باشم اون موقع نمیتونم هیچ وقت تو خونه ی خودم راحت باشم به جمله ی دوری و دوستی خیلی معتقدم بعد نگا تو چشاش کن بگو خودتو مظلوم کن دور از جونت گیج سیاست داشته باش میبینی زیادم حرف زدن دعوت کردن بگو خسته شدم از صحبت هایه تکراری عزیزم من نمیتونم مغزمو مورد استفادتون قرار بدم
عزیزم خواهرشوهر و برادرشوهر داری؟!جاری چطور؟
تو آپارتمان پوکیده باش ولی کنار اونا زندگی نکن
