بابام
مرد خوبیه، زحمت کشه، تازگیا زیاد ابراز محبت میکنه
ولی دلم باهاش صاف نمیشه
ته دلم هنوز حس خوبی بهش ندارم
خودمم خسته شدم
از این همه حس تنفر خشم درد
حساس شدم، هرکی بهم تو میگه ازش متنفر میشم
وضعیت روانیم داغونه
چرا من اینطوریم
چرا اینطوری شدم
جدیدا خواهرمم ازش متنفر شدم، بی شعور خودشیفته
دریغ از یکم درک خودشم مقایسه میکنه
حیف من که اینقد دوسش داشتم
اصن نمیدونم چرا هرکیو دوس دارم خراب میکنه