نظرتون راجع به خواستگارم چیه

آره والا ازدواج کنه برای چی؟ یه سر خر و بیاره وبال خودش؟

این حرف درست نیست ازدواج درست باشه خیلی هم تجربه عالی میشه براش

من خودم هیچجوره قصد مهاجرت ندارم 

به نظرم خیلی سخته آدم با یکی از یه کشور دیگه ازدواج کنه (تجربه داریم تو فامیل زن پسر عموم سوئدیه و ۲ تا بچه دارن)

خب یه مورد بهتر میاد برات دیگه 

به نظرم اگر واقعا روی مهاجرت فکر کردی و مطمئنی، هدفتو ادامه بده

ولی واقعا میتونی سالها دور از خانوادت با یه فرهنگ دیگه زندگی کنی؟ این احتمال رو هم در نظر بگیر که شاید دیگه نتونی ازدواج کنی و مادر بشی ، یا اونجا با کسی آشنا بشی ولی خانوادت موافق نباشن و...

به همه اینا باید فکر کنی(نه صرفا بخاطر این یه مورد خواستگار، کلا میگم)

ولی در ظاهر ، من تناسبی بین شما و اون آقا نمی‌بینم

تو همون کاربری نیستی که داداش دو قلو داشت؟ 

کآش میشد ۱۰ بار لایک کنم 

حرف حساب واقعا 

در مورد جمله اول مادرت درست میگه 

اما جمله دوم مادرت  نه 

در صورتی که خودت پندان تمایلی به این خواستگار نداری و تا۷۰ درصد موارد دلخواهتو نداره ،هرگز و هرگز با عذاب وجدان و ترسی که مادرت میندازه به جونت که انگار رو دستمون میمونی  و فلان 

که اونوقت پشیمون میشی و دیگه راه بازگشتی نیست تا آخر عمر باید عذاب بکشی 

ببین دل خودت چی میگه شوق و ذوقش رو داری یا نه 

قبول ندارم

شوهر در هر حالتی وبال گردنه

فرض کن بهترین شوهر نصیب کسی بشه

بازم باید همیشه با بهترین شکل براش آماده باشه و بهش خدمت کنه

باید عین بچه ها قربون صدقه اش بره و به چرت و پرتاش با کمال میل گوش بده و خودشو باذوق نشون بده براش

نمی تونه تو خونه لباس گشاد و راحتی بپوشه و لم بده و تند تند غذا بخوره و... خلاصه پیشش بدجوری باید مرتب ظاهر بشه و آرایش کنه و خودشو زجر بده

وقتی شوهرش ناراحت بود باید کلییی بشینه پیشش و انقدررررر براش حرف بزنه تا اخرش ناراحتیشو فراموش کنه

صب تا شب باید کارش لوندی کردن باشه ووو کلییی کارای سخت دیگه

آدم دلش میخواد رااااحت باشه و کسی کاری به کارش نداشته باشه

هرچی دلش خواست بپوشه و هروقت دلش خواست بخوابه و هروقت دلش خواست پاشه و آزاد و رها و خلاصه در بند شوهر نباشه

عزیزم من گفتن ازدواج درست این که شماگفتی انگار اسیر گرفتن 

نه اتفاقا ازدواج خوب هم دیدم این چیزایی ک شما گفتین توش نبوده ازدواج غلطو کسی پیشنهادنداده دوتاادم ک هموبفهمن خوش گذرونی کنن دوتادچیز یادبگیرن مرهم زخم هم باشن پایه هم باشن 

عزیزم برای شوهر به قول شما درسسست نباید زیبا بود؟ میشه جلوش لباس کهنه ای که باهاش خیلی راحتی رو بپوشی؟ میشه سوتین نبندی و با سینه های آویزون بری اینور اونور و اون با لبخند نگات کنه؟ اصلا همین مرهم زخم و که گفتی برای هم باشن خودش یه پاااا مشکل بزرگه

اینکه پای درد و دلاش بشینی و به حرفاش گوش بدی و موقع ناراحتی کللللیییی بشینی باهاش حرف بزنی و قربون صدقه بری واقعاااا کار سختیه، مرهم زخم منظورت اینه دیگه درسته؟ زجراورترین کار همین مرهم درد بودنه که ببینی مثلا جاییش درد میکنه بیاری دارو بهش بدی بخوره، بیاری پماد بمالی بهش و.... اوووووه بابااا میگم آدم آزاد و رهاااا باشه و هیییچ مسئکلیتی گردنش نباشه و پرستار کسی نباشه

واقعا شما اینجوری هستی پیش همسرت؟ چندساله ازدواج کردی؟