2777
2789

من کلاس دوم ابتداییی بودم بخاطر شرایط خونمون خوب درس گاهی وقتا نمیتونستم مشقامو بنویسم 

چون پدرم مشکل اعصاب داشت همیشه ی خدا تا ساعت دو شب تو خونمون جنگ جهانی بود 

ی روز معلم گفت فردا برای هرکس ک مشقاشو با خط قشنگ نوشته باشه ی جایزه میدم 

منم از مدرسه اومدم قشنگ یادمه چهار بار ی مشقو نوشتم ک فردا جایزه بگیرم 


فردا شدو من رفتم مدرسه 

خواستم مشقامو نشون بدم دیدم عه دفترم نیست 

معلم ی نگاهی با تموم عصبانیت انداخت بهم گفت برو بشین زنگ بزنم خانوادت باید باهاشون صحبت کنم از ترس داشتم سکته میکردم چون زنگ میزدن به پدرم  با اون سن کممم دعا میکردم ک خدایا کمکم کن 

به خدا نمیدونم معجزه ی خدا اسمشو بذارم یا چی دوباره چک کردم کیفمو دفتر تو کیفم بود با هیجان دفترو بردم پیش معلم حتی نگاه دست خطمم ننداخت بهم گفت دروغ گفتی ن؟ ی امضا زد گفت برو بشین 

خواستم بگم هنوز ک هنوزه یادمه 

به امید روز های روشن تر 🩶التماس دعا دارم ازتون🐣 درخواست دوستی نمیپذیرم ندین 💚

ی بار دیگه اینم هیچوقت یادم نمیرع کلاس اول ابتدایی 

حالم بد بود تهوع داشتم معلم گفت برو بشین ادا در نیار نمیذارم بری حیاط (خی نمیدونم شایدم تجربه ی مشابه داشته ک نمیذاشته برم یا میترسیدع بلاییی سرم بیاد) 

یهو روز دفترم و کتابم بالا آوردم (: حدس بزنین چیکار کرد 

نیمکتمو برداشت گذاشت تو حیاط(کلاسمون رو به حیاط بود) 

خدای بالاسر شاهده بهم گفت بشین اونجا حق نداری بیای تو (: بیشعور من فقط۶سالم بود توی اون سرما داشتم میلرزیدم 

جالبه هیچوقت به مادرم نمیگفتم چون به خد کافی مشکلات داشتیم 

به امید روز های روشن تر 🩶التماس دعا دارم ازتون🐣 درخواست دوستی نمیپذیرم ندین 💚

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

بهت حق میدم عزیزم برای احساس بدی که داشتی و اینکه فراموشش نکردی 


ولی آدما باتوجه به شرایطشون رفتارای مختلفی نشون میدن و ادم خوب و بد هم همه جا هست 


یکی معلم میشه یکی مدیر یکی مغازه دار و... 


ولی نگه داشتن خاطره های بد از ادمای بد قلبتو فقط سنگین میکنه 


چیزی که الان مهمه اینه که تو از اون زمان عبور کردی و حالا تموم شده پس قلبتو خالی و کن عزیزم

یه لبخند بزن... زدی؟ افرین الان دنیا قشنگ تره یه صلوات مهمونم میکنی خوش قلب 

منم کلاس اول ابتدایی بودم سر شلوغی کلاس معلم کلاس بغلی که یه پیر زن بداخلاق بود اومد با تمام توانش با اون دست سنگینش خوابوند تو گوش من

تو گوش منی که هیچ دخلی توی شلوغ کاری کلاس نداشتم

هنوز یادمه، به احتمال خیلی قوی الان باید مرده باشه ولی من هیچ وقت نمی بخشمش

هنوز یادم نرفته، خدا ازش نگذره

" تو الان تو گذشته ی آیندتی پس جایی واسه پشیمونی نزار "

منم یبارمعلم به ناحق نشوندم توسطل زباله که تقصیرنماینده بودچون ازمن بدش میومد اسممونوشت الکی(چون وضع ظاهریم فقیرونه بود) ومعلم کثافت هم اونکاروکرد

۷۵.۹۲۸۰
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز