یاد دوستم افتادم کوردن بعد مادربزرگش هر روز بهش میگه منو ببر فلان دکتر بعد که میخواد بیاد بیرون به کوردی میگه دکتر گو...ه میخوره
بعد یه بار رفته بودن یه دکتری که خوده دکتر کورد بوده فهمیده مادربزرگه چی میگه به زبون کوردی جوابشو داده دوستم میگه آب شدم از خجالت
خودمم یه بار مادربزرگمو بردم چشم پزشکی خاله م ۴۰ روز بود از دنیا رفته بود دکتر بهش گفت حاج خانم شکبیه ت دچار مشکل شده جراحی میخواد مادربزرگم یهو برگشت گفت من دخترمو خاک کردم جراحی میخوام چی کار دکتره منو نگاه کرد بهش توضیح دادم دیگه چیزی نگفت بمیرم براش خودشم دیگه الان نیست