رفتم خونه ی یه خانم پیر مهربون:))
شوهرش فوت کرده،خودش تک و تنها زندگی میکنه
خیلی ناتوانه
تو یه خونه ی ساده زندگی میکنه
وقتی اومدم گریم گرفت
رفت چند دونه میوه از یخچال آورد میگفت بخورید💔🥲🥲
دلم سوخت
دخترش یه شهر دیگه زندگی میکنه
خیلی خوشحال میشه که کسی بیاد پیشش
دلم براش میسوزه🥲🥲