من جفتشونو واگذار کردم به خدا ، چون میدونم خدا حقمو میگیره و این میشه ذخیره ی آخرتم ، حرص نمیخورم ، زندگیمو میکنم ، خونه ی ننش نمیرم ، هیچکاری هم براش نمیکنم ، قبلا میکردم ولی هیچکدومشون لیاقت نداشتن ، زنگ هم به ننش نمیزنم ، خیلی میسوزه ، خیلی افتخار میدم که زنگ میزنه جواب تلفنشو میدم ، باهاشون بیرون نمیرم و . . .
اتفاقا دلم میخواد سر به تنش نباشه ، به خاطر بچه هام ترکش نمیکنم ، منم اینقدددر به زور برده ، الان دیگه زدم به سیم آخر ، فهمیده این سال ها چه غلطی کرده ، برای همین دیگه زورم نمیکنه که اوضاع از اینی که هست بدتر نشه
اوایل ازدواج قرص مصرف میکردم ، دیگه گذاشتم کنار ، بهش هم گفتم تو مشکل روانی داری من دارم قرص مصرف میکنم ، برو دارو بگیر تا حالت خوب بشه
مشاور هم قدیما رفتم ، الان دیگه برام مهم نیست ته این زندگی قراره چی بشه و هیچ تلاشی هم برای بهبودش نمیکنم ، فقط حال خودم برام مهمه که بد نباشه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
