پسر همسایمون متاهله بعد سنشم از من خیلی بیشتره من داشتم از سر کوچه میومدم گرسنه و خسته بودم سرمم پایین بود اصلا متوجه نشدم این اونه و اشناست بعد یهو این برداشت گفت سلام میشه وقتتونو بگیرم منم اخم کردم داشتم رد میشدم دوباره صداش اومد برگشتم فحش بدم دیدم اونه داشته سربه سرم میذاشته
میگم نکنه فک کنه که من فکر کردم میخواسته مخمو برنه خودمو براش گرفتم
خدایی من اصلا تو این فازا نیستم 🤧