مامانمم باهام قهره باهام حرف نمیزنه بهم گفته دیگه باهاش حرف نزنم منم گفتم دیگه نمیخواد منم حرف نمیزنم قبلنا حد اقل غذایی ک دوست داشتمو میزاشت بمونه امروز اصلا هیچی کلا ولم کرده خوبه هر کاری میخواسته کرده با هام کلی تروما دارم بهشم میگم میگه بلد نبود انموقع چجوری رفتار کنم گفتم خوب تو ک بلد نبودی برای چی بچه اوردی الانم بلد نیستی چجوری رفتار کنی باهام من شکایت کردم عصبی شد
جلوش از عصبانیت خودمو میزنم مثل بز نگام میکنه واقعا نیستم دیگه ب خوشم گفتم انشالله بچت ک منم بمیره راحت شم
من دلم نمیاد زیاد قهر بمونم اما میبینم بهم محل نمیده بود نبودم براش فرقی نداره آخرین بار یادم نیست کی بغلم کرده اصلا حرفای محبت آمیز نمیزنه همش سرم داد میزنه گفتم حتما نمیخوادم دیگه خسته شدم