حالا اون که تخمه برداشته
مامانم میگه تو مغازه بودم
یه اقا چنگ زد توی ظرف پسته
یه مشت بزرگ ریخت توی جیبش
یه بارم دیده چرخی چاقاله نوبر میفروخته
خانمه با بچه هاش رد شده
بچه ها گفتن چاقاله چاقاله
مامانم میگه خانومه یکی برداشت داد دست دخترش یکی داد دست پسرش گفت اینم چاقاله بیاید بریم