این دوستمم نیست در واقع همکلاسی میشه وقتی فهمید متاهلم بچه دارم یکم رابطشو صمیمی تر کرد قبلا یکی دوبار در حد دور زدن با ماشین رفتم باهاش بیرون و هربار هرچی گرفتیم من حساب کردم خیلی وقت بود اصرار داشت بریم بگردیم رفتیم تا پیاده شدیم هی اصرار کرد بریم جایی چیزی بخوریم من گشنم نبود دیگه گفتم زشته بگم نه خلاصه رفتیم پاشد ۳۰۰ تومن چیز میز برا خودشو بچش سفارش داد منم یدونه سالاد گفتم کارتشو داد بکشن. رمزو اشتباه گفت از عمد چون چند دقه قبلش با همون کارت خرید کرده بود دیدم دستش خلاصه من کارتو دادم کشید امدیم سر میز پسرم ب نوشابه اینا دست زد ( پسر من یسالشه اصلا نوشابه خور نیست برا کنجکاوی دست زد ) بچه این کولی بازی در اورد بین اون همه ادم چرا دست زد من نمیخورم. دوستمم نوشابه رو گرفت داد ب پسرش پسر من شروع کرد گریه کردن منم پاشدم رفتم ی پیتزا یدونم نوشابه برا بچم گرفتم امدم تعارفم نزدم دیدم هی دم گوش مامانش نق میزنه ب منم بده ندادم خوردیم جمع کردم اسنپ گرفتم امدم خونه پیام داده ناراحت نشو بچس دیگه (۹ سالشه ) منم میگم بنویسم همون نوشابه ای که پسرت داشت خودشو جر میداد سرشم من پولشو داده بودم لازم نبود جلو کلی ادم ابرو ریزی کنید بچه تو ۹ سالشه بچه من یسالش متوجه نبود دست زد حرف متوجه نمیشه بچه تو که بزرگه