من و همسرم خیلی همو دوست داشتیم ، همسرم خدارو شکر از نظر مالی هم کامل و مشکلی نداشت، اخلاقی و... حتی من وقتی ازدواج کردم خودش اصرار به دانشگاه رفتن من و خرج تحصیل من داشت و تا اینکه ی مشکلی که از قدیما داشت دوباره خودشو نشون داد. خیلی دعواییه، همش تو خونه داد و بیداد و اذیت کردن من، هی لفظی منو اذیت میکنه یا یک جوری رفتار میکنه که از نظر جسمی بهم آسیب اصلا نرسه ولی بترسم 😭😭 خلاصه که یک ماهی اینطوری بود قهر و داستان ، تا مرز طلاق میخواستم برم و این میگفت من عاشقتم طلاقت نمیدم ، قهر بودیم که سه هفته ای میشه پدرش فوت کرده، چون سنی نداره و به عنوان آخرین فرزند خانواده وابستگی داشته خیلی ضربه خورد ، الان خوب قطعا قهر نیستم ولی خوب نگرانم که بعد از اروم شدن داغش دوباره شروع کنه🥲 میترسم واقعا ، اعصاب و روانم سر دعوا و رفتارش به شدتت ضربه خورده افسردگی گرفتم قرص میخورم ولی خوب خودش از یک طرف خیلی دوستم داره اذیت میکنه ولی نمیزاره بهم اسیب برسه و خیلیی کارای مثبت و تنها نکته ی منفی این عصبانی بودنشه 🥲
من توی این دو هفته خوب با اینکه اشتی کردن ولی به ی بهونه ای کنارش نمیخوابم میرم رو مبلی جایی ، این دیشب بهم گفت شبا نرو بیرون اتاق خوابت ببره من توی اتاق حالم بده میشه احساس تنهایی میکنم 💔 توروخدا بگید چیکار کنم
من ۷ سال ازش کوچکترم ۲۳ سالمه خدا میدونه چند بار سلام میخواستم بکوبونم به دیوار خودمو بک.شم😭 چقدر میخواستم بزنمش چقدر رفتم بی صدا جیغ کشیدم گریه کردم تا صبح گریه کردم و با آرامبخش خوابیدم ون که ازش میترسیدم چون افسردم کرده بود چون اعصابم به هم ریخته بود 💔