خوشحال باشه که خلاص میشه از دست خونه پدری؟
اینکه میگن پدر حتی( شمر )هم باشه باز بودنش خوبه درسته؟
آخه من هیچ وقت نفهمیدم پدر داشتن یعنی چی
حس میکنم هیج وقت گریه نکنم .... برا دوری از مادر چرا ولی برای دوری از پدر هرگز
شما بگید
من یه جور داشتم گریه میکردم انگار اسیری میبردنم
من اصلا گریه نکردم
ولی خونه پدریمم راحت بودم
خواهرم گریه نکرد منم نمیخواستم جلوی فامیل شوهر گریه کنم سوژه کنن مادرم گریه کرد من رفتم یه سمت دیگه نبینمش
دخترخالم؛ ولی هم پدرهم مادرشوخیلی دوس داشت(داره)
ولی میگفت خیلی محدودبود
اره خاهرم اصلا گریه نکرد از خداشم بود ک میخاد خلاص بشه😂😂😂
فامیل ما کِل زد موقع بلند کردنش گریه چرا
من ک گریه نکردم اما از رفتن نه خوشحال بودم نه ناراحت البته خونه مادرم زیاد از خونه خودم فاصله نداشت درحد پنج دقیقه ده دقیقه اینا. کلا همیشه قبل از عروسی به صحنه خداحافظی فکر میکردم گریه میشدم یا رو آهنگ یه دختر دارم شاه ندارع که تمرین میکردم با پدر مادرم برقصم گریه میشدم اما تو عروسی گریه نشدم ولی اینجور نبود که خوشحال باشم از رفتن و در کل هم خونه پدری راحت بودن هم الان مشکلی ندارم با اینموضوع
من همون شب نتونستم بمونم خونه شوهرم
چون خیلی گریه میکردم ترسیدن اتفاق بیافته
برگردوندم خونه مامانم فرداش رفتم
ازگریه هایی که شماکردینم بگین😂😂
من هرعروسی رفتم وقتی عروس ومیبردن کلییی گریه میکردم
چرا واقعا
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
