سلام دیشب بچم یبوست ودلدرد شدید بود به شوهرم گفتم نبات داغ رو تودرست کن نبات بیشتر ریخته بود از همیشه ومنم با قطره چکون میدادم به بچه واونم گریه میکرد از دلدرد یهو پرید تو گلوش صداش درنیومد برعکسش کردم محکم زدم ب پشتش شوهرمم اومدباز چن بار زد اونم فرق نکرد انگشتمو کردم تودهنش ناخنم کوتاه بود ولی خورد به زبونش بنظرم دردش اومد گریه کرد همین ک گریه کرد ی نفس عمیقی کشیدم ولی شوهرم هول کرد که عه داره ازدهنش خون میاد
نمیدونین دیشب چی تجربه کردم بدنم سرد شد عین سکته اییا ..از دیشب هزار بار دارم فکر میکنم اگه اگهههه چیکارمیکردم دیشب میگفتم خاک توسرم اصلا من دل بچه داری ندارم نمیدونم چیکارکنم کاش زندگی یه دکمه پایان داشت اصلا دل هیچیو ندارم خودم اضافه بودم بزور زندگی میکردم یکی دیگه ام حالا اضافه شد
دیگ هیچ وقت نمیدم بهش نبات ولی اگ خدایی نکرده پیش بیاد بهترین کار چیه اینجور وقتا