نمیدونم شاید
راستش آنقدر ازش کینه به دل دارم که دلم نمیاد حتی بهش محبت کنم ، اتفاقا دلم میخواد محبتمو ازش دریغ کنم که بدونه من کلفت مفت خونش نیستم که کار بیرون کنم کار خونه کنم و آخرش مزدم این باشه
ولی میخوام بی تفاوت شم بره و بیاد ( اگر منو مجبور نکنه 🤦🏻♀️)
انقد بره تا خسته شه
واقعا یه بدبخت مهرطلبه
خواهر کوچیکترش تو سرش داد میزنه و باز میره تو اینستا براش پست میفرسته
طرف خواهرشو میگیره
خانوادش جو سنتی و مردسالاری دارن و همسرمم مثلا پیش اونا میخواد خودی نشون بده
از مرور کاراشم حالم بد میشه آنقدر که بی رگه
بهش بگو زندگی خصوصی نداری بدبخت مث توالت عمومی هست زندگیت
بعدم بهش سرویس نده یه مدت
از سمت تو کلافه شه وقت نمیکنه
شوهر خنگ من میگفت اونا ذهنشون بازه خواهرم میفهمه ازون راه و چاه میگیرم
علنا میگفت
والا خواهرش هم رید ب زندگیش با شوهر کردمش دلم خنک شد
کارت سخته من کشیدم میفهمم چی میگی
هیچ حرفی بهش نگو راجع هیچی هر چی هم حرف اوارد گوش نکن از یادش بره
همه این کارارو کردما
انقد حرف نزدم و گفتم بمن نگو ک از سرش افتاد حرف بردن و اواردن
حرف حالیش نمیشه که
این حرفی از اونا نمیاره
فقط حرف منو میبره اونجا
خواهرشم خیلی گرگ و زرنگه برای ازدواج دست رو یه کیسایی میذاره بیا و ببین
میخوام اهمیت ندم انقد بره انقد غیبتمو کنه انقد بدمو بگن تا حناق بگیرن
مادرش زنگ میزنه نیم ساعت نیم ساعت باهاش حرف میزنه ، قشنگ معلومه پرش میکنن
وای درر منم همینه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
