من شش ساله جدا شدم یه دختر دارم چهارده سالشه که حضانتش رو در آزاری بخشیدن مهریه از شوهرم گرفتم و تو این مدت خیلی سختی کشیدم شوهر سابقم قبل اینکه ازدواج مجدد کنه خیلی خوب با دخترم رفتار میکرد اکثر اوقات می اومد دنبالش براش همه چیز میخرید بهش میرسید ولی وقتی زن گرفت شد یه آذم دیگه از دخترم متنفر شد دیگه بهش سر نمیزد خرجیشو نمیداد همه مسولیت ها افتاد گردن من الان سه ساله زن گرفته زنش خیلی خیلی سیاست داره و بدجنسه خیلی دلم گرفته خیلی پشیمون شدم جدا شدم بخاطر اینکه دخترم خیلی سرخورده شده خیلی داغونه اونم مثلا به باباش زنگ میزنه باباش با داد و بیداد میگه چته زنم پیشمه ولم کن و ... بعد وقتی باباش میاد دنبالش میگه مامان بابا همش میگه دلم تنگ شده و از تو میگه و گریه میکنه از این ور اونجوری رفتار میکنه اصلا نمیدونم به چی این آدم باور کنم احساس میکنم اون رفتارهایش پیش دخترم فقط برای اینکه من هر بشم و جیگم در نیاد و همه مسولیت ها رو قبول کنم
چه ربطي به زن باباي بدجنس داشت موضوع
دخترتو ببر پیش روانشناس تا سرخوردگیش برطرف شه ، خودت بهش برس ، ببرش بیرون ، برو سر کار که دستت جلو اونمردک یبس دراز نباشه
دیگه زن گرفته و محبتش کم شده
پول رو بگیر ازش بچتو نگه دار
خودت حضانت خواستی دیگه
بچه ها خیلی خستم خیلی واقعا تنهایی یه بچه رو بزرگ کردن خیلی سخته من بعد اینکه طلاق گرفتم تازه فهمیدم آنهایی که ادعاشون میشد که پشتم هستن هیچکدوم نبودن هیچکی حتی یه زنگ بهم نمیزنه احوالم رو بپرسه خیلی تنها و بی کسم واقعا طلاق خیلی بده دلم برای زندگیم تنگ شده برای شوهرم برای خونه ام برای این دخترم که با طلاق ما نابود شده از این ور این زن جدیدش بشدت رو مخ شوهر سابقمع که نزاره سمت دخترم بیاد
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
25 ثانیه پیش
27 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
