دلم نمیخاد باهاشون رفت امد کنم دلم نمیخاد ببینمشون وقتی میبینمشون ب تظاهر باهاشون خوبم اصلا یوی از دعااهام اینه که ایشاله ازشون دور باشم خوششون باشه منم خوشم باشه ولی دور ب دور ببینمشون تو ی ساختمونیم با پدر مادر همسزم ی خصلتی دارن منم با هر بار اومدن دختراش باید حضور داشته باشم وقتی ام نرم حدود چند روز قیافه میگرن چ بدبختی گیر افتادم وای خدا....
فقط سریع ازونجا بیا بیرون اگه میخوای زندگیت نپاشه و اعصاب و روانت بهن نریزه
منم دوسشون ندارم اصلا
منم اینطوری بودم ولی ازوقتی مستقل شدیم وخونمونو جدا کردیم دیگ حس خاصی بهشون ندارم
کاملا عادیه فرزندم
به نظرم خواهرشوهرهم ازاینکه هرروزمجبورباشه زن برادرشوببینه خوشش نمیاداونم دوست داره بامادرش خلوت داشته باشه.
بنابراین طبیعیه ولی بدون اونم خیلی راضی نیست ازدیدارهرروزه.
ان شاالله یه خونه ی خوب ودلخواهتون بخریدوکمی دوربشید.
چه لزومی داره هر وقت اونا میان شما هم بری چندبار نرو براشون عادی میشه
اگه نرم بخدا قیافه میگیرن گلایه میکن من خودم بشخصه دوست ندارم خودم زن داداش دارم ولی دوست ندارم وقتی میرم خونه پدرم اوناهم باشن همیشه اینا نمیدونم چ مدلی هستن یا میفرستن دنبالم
صدات میکنن یا خودت میری؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
3 ثانیه پیش
4 ثانیه پیش
4 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
