همسایه ایم
نمیاد
میارم میره
میگم گناه داره بچه😔اخه تنهاست اونا جمع میشن دورهم اینم میره
مریضه نمیتونه غذا بخوره
وقتی همه ی غذاشو نخوره دوسه روز دعواش میکنن دیگه بهت غذانمیدیم نمیخوره
برو بشین بخور
حتی دیدم میترسه
ازترس لقمه ای ک دادن بهش نتونست بخوره میره بیرون میندازه سطل اشغال نبینن دعواش کنن
بچه ی حرف گوش کنی نیست میگم نرو میره نخور میخوره
پشت سرم چجوری باهاش رفتارمیکنن خدامیدونه وقتی جلوم اینجورین
منم احمقم خجالت میکشم چیزی بگم
اخه زبونشم درازه یه کلمه بگی شروع میکنن ب حرف زدن اصلا نمیزارن کلمه بعدی از دهنت در بیاد بخدا
کاری میکنن مقصر شی ندونی چی بگی
گاهیم باهاش خوبن نمیگم کلا بدن باهاش
ولی فرق میزارن بین نوه ها
باب میلشون نباشه بازی کنه به چیزی دست بزنه مثل سگ پاچشو میگیرن
به چشم دیدم بااون نوه ها اینجوری نیست
ببین چه شانس گوهی دارم بااون عروسا چقدخوبن
بامن لجن وحسودی میکنن
بخدا هیچ کاری بهشون نداشتم بگی بدی ازمن بوده
حتی توی مریضی وسالمیشون رفتم کارای خونه شونه انجام دادم
حتی مریض بودلباسای خودش وپسراشو شستم
اینقدر ساده واحمق بودم بامن اینجوری شدن