2777
2789
عنوان

ماجرای دعوتی امشب

| مشاهده متن کامل بحث + 80187 بازدید | 1302 پست

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

من درک میکنم شمارو .منم تنها عروسی هستم که از کار فرار نمیکنم اگر باشه کمک میدم.ولی بقیه جاری هام الان دیگه کمک نمیکنن اصلا دخترای دم بخت دارن اونا هم از جانسون بلند نمیشن .خواهر شوهر دارم دست ب سیاه و سفید خونه مادرش نمیزنه دقیقا سر اذان میاد نهار میخوره و با عجله میره از روی سفره .

منم از همشون کوچیکتر تا کی کار کنم آخه .دیسک کمر گرفتم خودمم وسواسی هستم اونا اصلا خودشونو با کار خونه اذیت نمیکنن مثلا نمک دون چسبناک و کانتر چسبناک دارن آدم حالش بد میشه دستش بهش میخوره . مادرشوهر م خودش جونه ولی نمیکنه همش تو چشمم خیره میشه  میگه عروسام بیان کارم رو بکنن .بابا لامصب لاقل ی دستمال خودت بشور من کار خونه خودم رو بکنم یا خونه تورو نه خودت کار می‌کنی نه بقیه عروسا میان نه راضی هستی دخترت کار کنه و نه اصلا اون کار می‌کنه گناه من چیه .دیگه منم نمیکنم 

می‌دونم اونم دیگه سنی ازش گذشته ولی خوب چارم چیه خودمو بکشم وقتایی که دخترشان بخواد باند سه زود میگه دخترم تو بشین تو وقتی کار می‌کنی اعصابت ضعیف میشه با بچه هات بداخلاقی میکنی .!!!!!!انگار بقیه  با کارو حمالی شارژ میشه روح و روانشون

    

من که اصلا دلم نمی خواد برم شام و ناهار از بس به ادم عذاب وجدان میدن

من میرم خونه اشون تمییز یک عالمه خواهر شوهر بیکار دارم.هی ناله

می کنن کلی کار کردیم خیلی بهشون گفتم کار دارید بکید

منم روم نمیشه چپن و راست برم خونه اشون

اصلا نخواستم شام و ناهار شون رو 

من جات باشم ناهار شام نمیرم

فکر کن انتظار دارن من کابینت براشون نصب کنم .نصب کنم هاااااا نکه داخل کابینت رو مرتب کنم!!!! .بلند کنم ببرم طبقه بالا رو سرم نگه دارم و همزمان با دریل نصب کنم چون من بیشتر دلم میسوزه


    
من خودم همیشه برا غریبه هم باشه انجام میدم همیشه کار خوب را با خدا معامله میکنم انجام میدم برام فامی ...

خوب نوشتی اتفاقا منم کارایی که آخر نوشتیو انجام دادمو با جون و دل انجام میدم ولی میدونی اون معلولین و سالمندان نمیان دستی که عسلی کردیو گاز بگیرن. نمیگن ما لابد خیلی خاصیم که خانم رضا میاد ظرفامونو میشوره پس خودمونو بیشتر بگیریم از این بعد جارو هم بزنه. به نظرم اینجا خلط مبحثی که صورت میگیره اینه به غریبه محبت میکنی در راه رضای خدا هم ما میریم پی کارمون هم اون ولی بعضی آدمای زندگیمون جایی نمیرن هستن فکر میکنن دست ما کوتاست و دیوار اونا بلند. با اطرافیانمون نمیتونیم اونطوری باشیم که با غریبه ها هستیم.

واقعا ناراحت کنندس، برا منم پیش اومده سر اون دیگه با جاری هام و خواهرشوهرام جمع نمیشم همیشه تنها میرم خونه مادرشوهرم ، این جمع چیزی جز اعصاب خوردکنی نیست 

همونی باش که هستی ...

والا ما باخانواده شوهر میریم باغ من اونجا آشپزی میکنم کمک میکنم برگشتنی غذای اون دوتا جاریام که نیومدن رو میزاره براشون ببره درحالیکه هرچی التماسشون میکنه نمیان بعد هروقت ما نریم خبری از غذانیست برامابیاره  ازاونا وشوهراشون میترسن

منم دیگه تصمیم گرفتم باهاشون نرم باغ

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792