مثلا عید قربون کاش ما میرفتیم سر خاک عزیزامون و اونا از خاک بلند میشدن شاید اینقدر حسرت نداشتنشون قلبمونو به اتیش نمیکشید شاید دیگه گریه نمیکردم که مامانم قبل فوتش چه رازی رو میخواست بهم بگه که نشد شاید دیگه حسرت بغلشو بوییدنشو بوسیدنشو نمیکشیدم اونوقت ساعتها بغلش میکردم از ته دل زار میزدم و به امید دیدارش تا سال بعد نفس میکشیدم….
امروز خیلی دلم گرفته قلبم غم عجیبی داره مامانمو میخوام خواهرمو میخوام چقدر برنامه داشتیم چقدر جای نرفته چقدر کار نکرده روزی که کمد خواهرمو باز کردم نصف لباساش اتیکت داشت همونایی که با هم خریدیم همونایی که تو اتاق پرو خودم براش نظر دادم….
وای چقدر داغ عزیز سخته خدایا گفتی صبر میدی کجاس صبرت که وعده دادی من دارم دق میکنم از صبح ساعت ۶ گریه کردم دیگه سرم داره منفجر میشه ولی دلم اروم نمیشه حالم بده امروز از ته دل التماس خدا رو کردم منو هم ببره من بدون مامانم نمیتونم غم عالم روی قلبم ریخته دیگه تاب و توان ندارم خدایا بسه😭😭😭😭😭