خدایا عمو و زن عموی هم سن داشتن هم باید بشه برای من عذاب.
تو همه چی باهام رقابت میکنه هرچی خریدم رفت جفت شو خرید همون رنگ همون مدل، موی سرمو برای عروسی پسر عمم قبل فوت داییم لایت نسکافه ای کردم رفت لایت نسکافه ای کرد عینا همون و خیلی مسائل دیگه که نمیشه گفت خیلیی...
مامانم همش منو نصیحت میکنه میگه هرکاری کردی هر چیز گرفتی یه کاری کن به چشمش نیاد، خون طفلک نویدو (عموم) میکنه تو شیشه تو خونه بهش غصه میده.
مادر بزرگم و عمه هام دوباره همین نصحیتو میکنن میگن اون حالیش نیست تو خانومی کن بزار خجالت بکشه.
وقتی پدر بزرگ مادربزرگم بهم محبت میکنن بوسم میکن انگار اتیش میگیره میرن خونه دعوا مرافه راه میندازه واسه بدبخت نوید😔میگه چرا زیبا رو محبت میکنن مگه بچس مگه هیچ کس نوه نداره فقط اینا دارن
من و عموم بخاطر همسن بودنمون بیشتر برادر خواهر بودیم تا برادرزاده و عمو یه کاری کرده جرائت نداره با من حرف بزنه یا برادرزاده شو ببوسه وگرنه وایلا درست میکنه قهر میکنه میره خونه باباش.
ببنید اینقدر وضعیت بده عموم پیام میده حالمو بپرسه دلتنگ میشه بعد چت کردنمون پیامشو پاک میکنه زنش نبینه دیگه خودتون ببینید دیگه...
بخاطر اینکه نمیخوامو زندگب عموم از هم نپاشه از این به بعد قرار گزاشتم دیگه نرم جایی که هستن تا بلکه کمتر خون عمومو تو شیشه کنه، بزار منو اصلا یادم نکنن ولی تو خونه زندگی خودشون خوش باشن.
تمام مقصر منم این دختره رو من معرفی کردم به خانوادم و عموم همش خودمو مقصر میدونم که معرف و واسطه بودم