مادرشوهرم نفس های آخرشه
و بیمارستانه وحال خوشی نداره
اگه بمیره
برم مراسمش؟
نیاید بگید خدا نکنه و فلان
سوال اصلیمو جواب بدین
اگرم جوابی ندارید تاپیک وترک کنید ولی حاشیه سازی نکنید
اما علت قهر 4ساله م باهاش
من ده سال ازشهر رفتم تو روستا کنارشون
شده بودم خدمتکار خونشون
به جز آشپزی همه کارها بامن بود
بعد از ده سال با جنگ و دعوا و بکش بکش بالاخره شوهر بی عرضه رو راضی کردم خونه مستقل بگیریم
و چون شوهرم شهر نمی اومد
رفتیم یه روتای دیگه
دوماه اونجا اجاره بودیم
که تو راه برگشت به خونه تصادف میکنم
لگنم میشکنه
فلج میشم
3هفته توی بیمارستان بودم
از اونجا که مرخص شدم
شوهرم منو برد گذاشت خونه پدرم
دو روز موند پیشم، تو این دوروز فقط پدرش اومد پیشم
بعد از دوروز شوهرم رفت که دیگه پشت سرشم نگاه نکرد
یادمه وقتی پدرشوهرم اومد داشت بهم میخندید(خنده ی شادی سر میداد که من تو بستر افتادم و فلج شدم)
5ماه هم تو خونه پدرم بود
هیچ کس از خانواده شوهرم یه زنگ هم بهم نزدن
شوهرمم که رفته بود خونه ی پدرش
به لطف پروردگارم بافیزیوتراپی و غیره سرپا شدم
و بعدش شوهرم که سرپا شدم
شوهرم اومد دنبالم که بیا بریم با خونه پدرم زندگی کنیم
وقتی باش نرفتم
رفت ازم شکایت کرد
توی این گیر و دار پدرم تصادف میکنه و میمیره
مادرشوهرم هنر کرد و تشییع پدرم اومد
ولی بقیه ی مراسم های پدرم رو دیگه نه نیومد
خلاصه ته این شکایت ها این شد که شوهرم منو مث سگ،کشون کشون برد روستا
سال بعد دیه پدرمو دادن
یه مقدار هم طلا داشتم
فروختم و تو شهر خونه خریدم
و جمع کردم واسه همیشه اومدم شهر
بود ونبود شوهرم اصلا برام مهم نیست، تنها وابستگیم بهش مالیه
وگرنه اگه همین الان بمیره من برام مهم نیست
(دوستان همه چیزو خیلی خیلی خلاصه کردم و خیلی از اتفاقات مهم رو نگفتم بلاهای خیلی بیشتری این مرد و خانواده ش سرم آوردن که اینا فقط 40 درصدش بود)
بگذریمـ
حالا مادرشوهرم در بستر مرگه
بنظرتون اگه مرد برم مراسمش؟؟؟
شما جای من باشید میرید؟؟؟