ساعت ۳ بود اومدم بخوابم چشام بستم یهو دیدم دستام میلرزه قشنگ حس می کردم یچیزی جلومه و صدای تو مغزم میگفتم دوتا شاخ داره دوتا شاخ داره هوشیار بودم ولی نمی تونستم دستام تکون بدم و چشام باز کنم ساعت ۳:۱۵ را دیدم شروع کردم گفتم بسم الله چشام باز شد و ساعت ۳ و ۱۵ بود
دفعه قبلی اینطور شد نماز خواندم و دیگه نشد اما ادم تو عادت .....نمی تونه نماز بخوانه چیکار کنم😭از وقتی اومدیم خونه جدیده اینطور میشم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عمه ناتنی من مجرد که بود،تو دهه هشتاد،دائم جن میدید شبا،جیع میزد ومیدوید،اصلا اوضاعی بود،تو محیط روستا همش پیش دعا نویس واین شر ورا میبردن،زن بابا،بابام اسنام قبول نمیکرد،این برادرا کاری کنن
خلاصه بابام،یروز به زور رفت اوردش تهران خونمون،بیچاره شده بود ۴تا استخون،بردیمش دکتر روان مزشک،دارو داد وتحت درمان بود،ودیگه هبری از جن وفلان نشد،الانم ازدواج کرده ودوتا بچم داره