2777
2789

سوگ پدر تو پنج سالگی

آزار و اذیت توسط عموم که باید جای پدرم میبود تو هشت و نه سالگی

ازدواج به اصرار خانواده ام تو شونزده سالگی

افسردگی بعد از زایمان

و تنهایی و بی پناهی بعد ازدواج

و نداشتن کسی که بیاد ازم حال واقعیم رو بپرسه

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

الهی بگردم عزیزم میدونم سخته واقعا🥲🥲ولی سعی کن زیاد به این چیزا فک نکنی روحیتا داغون میکنه تهش میشه افسردگی😕سعی کن به خودت عشق بدی ورزش کن به خودت برس و سطح انتظارتا از بقیه کم کن صرفا بخاطر حال خودت ارتباطتا با خدا قوی کن شاید کسی را نداشته باشی ولی اینکه خدا همیشه حواسش بهت هست را فراموش نکن

الهی بگردم عزیزم میدونم سخته واقعا🥲🥲ولی سعی کن زیاد به این چیزا فک نکنی روحیتا داغون میکنه تهش میش ...

مرسیی عزیزدلم

من به خدا ایمان دارم


میدونم نباید اینو بگم

ولی بعضی وقتا واقعا دلم ازش پر‌میشه🥲

یاده خودم افتادم سوگ پدر تو۸سالگی بداخلاقی مادر و گفتن اینکه کاش تو به دنیا نمیومدی تحمیل به ازدواج با کسی که نمیخواستم و بازار بدبختی کسی که میخواستم و بهش رسیدم اما فایده نداشت چون اون پسری که نمیخواستم بهم تهمت زد و الان شوهرم خیلی سرد شده نسبت بهم  دوتا بچه دارم یکیش از وقتی آومد مریض بود تازه یه ساله خوب شده بود که رفت مدرسه حادثه پیش اومد فکش جابه جا شدالان درگیر اونم و مادری که ازدواج کرده و تو یه شهر غریب هیچ کس و ندارم

الهی بگردم عزیزم میدونم سخته واقعا🥲🥲ولی سعی کن زیاد به این چیزا فک نکنی روحیتا داغون میکنه تهش میش ...

همش میخام ذهنم رو منحرف کنم از این فکر و خیال ها

همش آهنگ میزارم و میرقصم

ولی باز وقتایی که تنها میشم دوباره گریه ام میگیره😭

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز