2777
2789

خودم مادرشوهرم...وقتی داشتیم خونمون رو بازسازی میکردیم که عروسی بگیریم و بریم خونه خودمون بعذ از دوسال عقد،تو اوج ذوق و‌خوشحالی بودم اونموقع بعد از یکماه دعوتم کرد خونشون ودراومد بهم گفت این کابینتهای زشت رو کی انتخاب کرده واسه خونه چرا با من بعنوان بزرگترمشورت نکردید سرخود رفتید اشغال زدید من همونموقع صدای شکستن قلبم رو شنیدم و بغض کردم پاشدم رفتم خونه 

الان که خونه خودمون هستیم عاشق اشپزخونمم خیلی دنجه و ارامش میگیرم اونجا...هنوزم گه گداری تو حرفاش به این اشاره میکنه که همه چی خونتون خوب شده جز اشپزخونش

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

بله  داداشم زنداداشم البته ی حرف نبوده فقط

باهاشون درارتباطم ولی از ته ته قلبم ازشون متنفرم

دختر باید حیاداشته باشه پرده رو پنجره اتاق منم داره😉❌️مفهموم امضام از درک خیلیا خارجه مخصوصا اینجا پس اگه درکش نکردی نیاز نیست اظهار نظر کنی اره دقیقا باخودتم ک هیچی نفهمیدی ومیخوای💩خوری کنی😉❌️

وا بخاطر حرف یی ارزش مادرشوهر بغض کردی😐

حقیقتا بی ارزش نبود بعد از یکماه منو‌دعوت کرد مهمونی منم ذوق خونمونو داشتم و‌دربارش حرف میزدم جلوهمه فامیلاش بهم گفت خیلی کابینتاتون زشته سلیقه ندارید😑

شما اگه تو عقد بکارتتون از دست داده باشید و فقط ۱۷ سال داشته باشید قبل عروسی مادرشوهرتون بهتون بگه تو اصلا دختر نیستی ما نباید برات عروسی بگیریم چه حسی بهتون دست میده؟ هیچوقت حلالش نمیکنم.الان یازده سال گذشته هزاران بار دیگه دلم رو شکونده. راستی اخرش یه عروسی برام گرفت که خانواده و فامیلام نبودن!

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز