2777
2789
عنوان

این گداها چقدر پر رو شدن

106 بازدید | 14 پست

یکیشون اومده دم خونه یه دفعه ما نشسته بودیم چنان می کوبید به در و زنگ می زدم ما فکر کردیم چیزی شده 

می گم کیه می گه منم برام برنج و روغن و .. بیار 😐

می گم نداریم 

دو دقیقه بعد دوباره وایساد کوبیدن در برداشتم می گه کیه می گه آوردی برام منتظرم 😐

اینا دیگه خیلی پررو شدن کم مونده بیا تو خونه هامون

کاربری دست دو نفر هستش ❤️

نباید در رو براشون باز میکردی این‌ا فقیر نیستن از شهرهای دیگه میان

قدیم یادمه برنج میدادی قبول نداشتن الان دنبال برنجن ، چون گرون شده 😄

من در میان اشتباهاتی که مرتکب میشوم در حال ساخته شدنم

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

من بچه بودم یکی از اینا میخواست بیاد تو 

پاشو گذاشت لای در نتونم ببندم 

منم ترسیدم تنها بودم خونه

 اول گفتم پاتو بردار برنداشت 

درو بستن انقدر فشار دادم مجبور شد پاشو برداره

یه بار به یه فقیر اسکناس ده تومنی دادم گفت کمه با نگاه تاسف بار نگاهم کرد 

بی ادب پر رو 

یه دل میگه برم برم       یه دل میگه نرم نرم       طاقت نداره دلم دلم       بی تو چه کنم            پیش ای عشق زیبا زیبا          خیلی کوچیکه دنیا دنیا         با یاد تو ام هرجا هرجا      ترکت نکنم            سلطان قلبم توهستی توهستی       دروازه های دلم را شکستی شکستی         پیمان یاری به قلبم تو بستی تو بستی  با من پیوستی 

یه بار دیگه دم زیارتگاه هم یکی جلومو گرفت انقدر سمچ شد بهش دادم .برگشتم دیدم داره بندری با نوشابه میخوره کوفتش بشه

یه دل میگه برم برم       یه دل میگه نرم نرم       طاقت نداره دلم دلم       بی تو چه کنم            پیش ای عشق زیبا زیبا          خیلی کوچیکه دنیا دنیا         با یاد تو ام هرجا هرجا      ترکت نکنم            سلطان قلبم توهستی توهستی       دروازه های دلم را شکستی شکستی         پیمان یاری به قلبم تو بستی تو بستی  با من پیوستی 

یه بار صندوق صدقات خونمون را بعد از مدتها باز کردم سالها پیش صدو ده هزار درامد فک کنم سال ۹۳ بود

دادمش به یک گدا همه پولو دادم

برگشت گفت برو از فریزرت گوشت و مرغ بیار

برنج و روغن هم بیار

شوهرم میگفت چرا اونهمه پول را یکجا دادی به یه نفر

نصفشو میدادی به یکی 

نصفشم به یکی دیگه

اصلا من همینجوری مات مونده بودم

اره بابا در رو یه بار باز کردی تمومه ، خطرناکه اصن ، امنیت خونت رو میاری پایین

یادمه خیلی سال پیش ها مامانم به یکی که کمک میخواست سر خیابون برنج داد نگرفت گفت من خودم مزرعه برنج دارم پول بده 😄😄

خودش مزرعه داشت نشسته بود گدایی کنه ما برگامون ریخت

من در میان اشتباهاتی که مرتکب میشوم در حال ساخته شدنم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز