زنیکه میشست پشت موتور بابام سفت کمرشو میگرفت بابام ۴ سال میبردش دانشگاه شهرستلن دیگه
همه فامیل میگفت ماشین بابام ساعت ۲ شب دم خونه دختره پارکه قسم میخوزم
اس ام اس بازی میکردن مامانم گفت با چشم خودم دیدم نوشتا بود جگرتو بخورم
تاحالا ازاین زنیکه حیوون تر دیده بودین؟
زندگی مارو بهم پاشیدن چون خواهرم بچه بود تحت فشار بقیه یه روز رفت خونشون کع نبود به مادرش (خالم) گفت به دخترت بگو با بابای من قطع رابطه کنه ... خواهرم ۱۶ سالش بوده یا ۱۷
بعد زنیکه مشروب خور اومد شبش خونه ما خواهرم رو بابام کتک زد گلوش رو گرفت خفش کرد بعد این زنیکه به مامانم فوش های ناموسی میداد( به خالش) من یادم خیلی کوچیک یودم شاید ۱۴ ساله یا کمتر از استرس رفته بودم تو اتاق تاریک گوشام گرفته بودم گریه میکردم قلبم میزد....
میگفت شما به من گفتین با شوهرت خوابیدم... درصورتی ک همچین چیزی نگفته بودیم و خاله از دخترش خرابتر اینجوری بهش رسوندع بود....
خلاصه که ما مجبور شدیم خونمون ازاونجا عوض کنیم
بابام دیگه خونه نیومو ۲ سال رفت شمال و بعد که اومد خونمون رو فروخت مارو اواره کرد تو خونهای مستاجری ...از مامامم همونموقع بزوز طلاق گرفت
خواهرم بزور شوهر داد بع بچع برادرش ...
و الان ۷ ساله که بابام ازمامانم جداشده
خیلی سختب کشیدم تو این سالا من این زنیکه رو حلال نمیکنم خونه مارو خراب کرد
راسی مطلقه هم بود اونموقع ولی الان کاسب مهریه است قسم میخورم همه میدونن شوهر پولدار میگیره و مهریه میگیره