اینجا قبلا حرف هامو زدم
فک میکردم مشکل تا اونجاییه که نامزد بشیم ولی باز شروع شد
پدرم خیلی تو زندگیش روی من جساب کرده بود
نمیدونم درسته بگم سو گلیش بودم
نه که بگم واسه بقیه ی خواهر برادرام کم بزاره ولی از وقتی جور شد من از ایران برم واسش قضیه عوض شد
برای منم فرصت خیلی مناسبی بود که نمیخواستم از دستش بدم
اون سال ها گذشت
فکر نمیکردم اینقدر سخت بگذره
ولی گذشت