رفته بودم کافینت بعدش اونجا من بودم و یه پیرمرده هم سن و سال پدربزرگم
پیرمرده یه سره نگا میکرد اومده بود خط بگیره بعدش بلند به کافینتی گفت (داشت به من نگاه میکرد) داداش دمت گرم عجب شماره ای دادی بهم بعدش شماره رو کامل گفت
یدور روشو چرخوند دوباره نگام کرد دوباره بلند شماره رو کامل و شمرده شمرده گفت بعدش به کافینتی نگا کرد گفتش خیلی خوشم اومد از شمارهه😐
همونجا اومدم بیرون من شک کردم یا واقعا منظورش با من بود نفهمیدم خودم