سلام خواهرا وقتتون بخیر
خواهرا من ۷ سالی میشه به یکی علاقه دارم یه طرفه اس عشقم
دوست عموم هستش و دوباره رفتیم خونشون برای زیارت قبولی اینا مادرش از من خوشش آومد منو از عموم خواستگاری کرد عموم هم قبول نکرده بود 😔بعداز سه ماه بهمون گفت که خواستگاری کرده مادرش
دیگه بعضی موقع ها آنقدر یادش میکردم که میزد به سرم برم دعای طلسمی انجام بدم تا بهش برسم از شدت دوس داشتن
بعد دوباره پشیمون میشدم و همه چی رو سپردم به خدا که هرچی صلاحه نصیبم کن و توکل کردم به خودش
بعداز مدتی از یکی از فامیلاشون شنیدم این پسره عاشق یه دختر بیوه هست خانواده پسره قبول نمیکنن که باهاش ازدواج کنه دوباره بعدا مدتی فهمیدم زمین کشاورزی دارن و تر یا ک کشت میکنن الان چند روزی هست از عموم شنیدم که بدهی بالا آوردن ۲ میلیارد الان خونشون رو گذاشتن واسه فروش تا بدهی اینو بدن
خواهرا من این همه که اینارو شنیدم بازم دلم ازش سیاه نشد عشقم ازش کم نشد چکار کنم 😔
چکار کنم دل سرد بشم ازش
تو رویا باهاش زندگی میکنم باهاش حرف میزنم
خدا دیگه خسته شدم از این همه فکروخیال
کباب درست میکنم دوس دارم سفره پهن کنم اونم کنارم غذا بخوره بوسش کنم 😔