2777
2789

عاشقش بودم تقریبا ۲ ساله

من اهل نماز و مسجدم ۲۱ سالمه

اون ۳۳ سالشه اونم اهل مسجده

قبول کردیم بیاد ب خانوادش

مامانش معلم احکامم بود اونقدر بهم محبت میکرد

هم خودش هم دخترش عقلمو دزدید شبانه روز  فکر و روزم اینا بودن یه بار یه سید معروف بهم گفت برای تو دعا گرفتن اغفالت کنند شب و روز نداری اهمیت ندادم 

ما خیلی از وضعییت مالی‌بالاییم بابام نمایشگاه ماشین داره

خودم امسال فرهنگیان اوردم .... 

مامانم روانشناسه ولی من خیلی ازش میترسم چون دیابت داره و فشار و احساستیه ممکنه چیزیش بشه بگم 

با بابام اصلا راحت نیستم و ادم مقیدیم 

خیلی پیش رفقا و آشنا ها محبوبم‌ولی عقل ندارم 

شب و روز گریه میکنم‌ شبانه روززز 

چون این اقا اونقدر به من محبت کرد اونقدر محبت که 

فقط وجودم و تو این دیدم 

چن روز پیش فهمیدم خانم های مطلقه ۴۰ ساله . ۲۸ ساله

۳۰ ساله رابطه جنسی داره و به قولی مریض جنسیه ...

خودشم گفت چشمش وا شده  دست خودش نیست

ولی از ظاهر بشدت مذهبی سر به زیر 

حتی مادرش سرش قسم‌میخوره 

یعنی مادرش نمیدونست پسرش چه بشریه چرا باهم 

دست به یکی کردن منو نابود کردن

دارم دیوونه میشم 

دیشب رفتم هییت سه ساعت تمام گریه کردم

نمیتونم فراموشش کنم

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

اگردعابرات گرفتن برو وبلاگ دایی ابراهیم مشکلتوبگو تا راهکاربدن

خدا ما را هدایت می کند خدا بر امر خود غالب است خدا امر خود را به انجام می رساند خدا نور خود را کامل می کند دست خدا بالاتر از همه دست هاست خدا تنها قدرت کل هستی است رب من خداست مالک و صاحب اختیار من خداست 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز