رفته بودیم رستوران بعد که فیش رو گرفت رفت تحویل بده صداش زدم گفتم نمیخواد تحویل بدی خودش شماره صدا میزنه یهو برگشت بلند گفت میذاری کارمو بکنم یا هی میخوای صحبت کنی بعد که رفتیم پشت میز نشیتیم میگم چرا اینحوری حرف زدی میگه تو چرا اینجوری هستی هی زر میزنی و هی به منو نگاه می کنی و نمیدونی چی میخوای و...
بعد که غذا اومد گفتم انگار جوجه ها رو سوزونده اونم گفت اگه نمیخوای نخور
منم هیچی نخوردم هرچی گفت بخور نخوردم کل راه برگشت هم صندلی عقب نشستم هرچی هم صدام زد جواب ندادم
چیکارش کنم حالش گرفته بشه