2777
2789
عنوان

ماجرا پیچیده ی دوستی

18 بازدید | 0 پست

همکلاسیم دوازده سال بوده زییااااااد صمیمی نبودیم اما خو خوب بودیم نمیدونم برم عروسیش یا نه 


تو یه اکیپی بودیم که بخاطر اینکه بینشون اضافه بودم سال اخر لف دادن نه جواب زنگ دادم نه خونشون رفتم هیچی 


خلاصه برم اکیپ میان و محل من نمیدن فک کنم 


همینطور به یکی پیام دادم احوالپرسی گفت که ها پیدات نیست و فلان (البته این خونشون طرف ما نیست) خودشون نمیفهمن چرا من رفتم یکی از دوستام( بجا) فامیلمه خونشون چسبیده به خونه ما رفتم به خاطر جشنی تو خونشون محلم نداد اصلا پیشم. ننشست صحبتم نکرد خب چون من نه جواب پیام دادم نه چیزی 


حالا یه طوری نی بهش بگم عروسی ساعت چند میری باهم بریم؟(حالا یکم این یخ وا شه) نمیخواد انقد دشمن باشیم اما دوست نباشیم 

البته این سه نفر به من خبر ندادن که بریم عروسی فلانی (یک نفر که میشناختمش) منو نگفتن بیا خودشون رفتن من نرفتم 

احتمالا  درباره من تو گروه گپ زدن که ها رها کرده خودمونو این دوست نبود و فلان 

اینا خو وجدان و هیچی حالیشون نیست. این همه اذیت و مسخرم کردن اشکمو در اوردن اما به این فکر نمیکنن که به خاطر اذیاتشون محل ندادم


تاپیک‌هام شاید برای بعضیا رویا باشه، ولی برای من واقعیته.  🙄 قضاوت نکن، چون نمی‌دونی پشت هر خط چی گذشته.  😒به حسودا و عقده‌ای‌ها: هر بار که تاپیکمو حذف می‌کنین، یه نفر بیشتر می‌فهمه که حرفام تاثیر داره.  🤭 و به نینی‌یارا: حذف کردن یعنی ناتوانی در فهم، نه قدرت در مدیریت.🙄😐

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز