مشکل به ظاهر ساده در واقع وحشتناک لطفاً تا آخر بخونید
از سن پانزده سالگی تا الان که ۲۶ سالمه از برادری که پنج سال کوچکترها از من کنم خوردم.
از صبح که از خواب پا میشه تا خود شب پیس پیس میکنه بغل گوشم حرف سسس رو میکشه عمدا یا بغل گوشم آروغ میرنع
هیچی نمیگم نمیگم نمیگم
تا جایی که جووونم به آب میرسه
و منم مثل خودش میگم پیس پیس
خوش حال میشه
پدر مادرم هیچی نمیگن
به محض این که واکنش نشون میدم میگن تو لال شو بزرگترین نقصی. تو هم هست هیچی نگو
خیلی وقت ها دعوا میشه و وحشتناک کتک میخورم مثلا یربار از درد فکم نمیتونستم یک هفته غذا بخورم
و پدر مادرم با اون میگن میخندن
انکار ن انکار یک دختر بزرگ کتک خورده
از بس تو یه خونت تحقیر شدم به بیماری مازوخیسم دچار شدم
و به شدت خودارضایی میکنم ( وقتی یاد تحقیر ها میرفتم )
جرم من مجرد موندنم هست
دائم بهم میگه ترشیده
دائم حرصم و درمیارع و من مجبورم از صبح تا خود شب اتاق در بستن باشم