دیگه نه امیدی نه جونی نه طاقتی هیچی
نه دیگه دعا میکنم نه دیگه نماز میخونم نه خدا خدا میکنم
میخام بشینم یه گوشه اتفاقا افسرده باشم اتفاقا ناراحت و غمگین باشم اگرم روزی خدا ازم پرسید چرا ناامید شدی میگم چون با دست لرزون قلبی ک داشت از جا کنده میشد مغزی که از فکر و خیال درد میکرد موهایی که تواوج جوونی تو یه سال سفید شد با گرسنگی و بی پولی با چشمای خیس جدای از همه سالهای گذشته خدا خدا کردم جوابی دادی؟؟؟ مگه من عمر نوح یا صبر ایوب دارم با کسی که شکم گرسنه و دل شکسته امونش رو بریده که نمیشه حرف از طاقت و تحمل زد بسه هرچی صدات زدم الان نوبت توئه نوبت امام زمان توئه که جوابمو بدین سکوت تا کی؟؟؟؟؟؟؟