2777
2789
عنوان

دخترم یک ماهشم نشده شوهرم مهمون دعوت کرده

| مشاهده متن کامل بحث + 5840 بازدید | 123 پست

فقط حرص نخور عزیزم شما زائو هستی هنوز شیر میدی باید آرامش داشته باشی این روزها میگذره همه گذروندن همه مهمون ناخوانده داشتن دعوا با اهل شوهر داشتن من اگه به قبل برگردم حرص نمی‌خورم حرص میدم اینو یادت باشه 

منم چند وقت پیش زایمان داشتم بخدا سه سری از مهمون هام گفتن صبح میایم فک کن صبح ساعت 10 اومدن من خواب شبانه نداشتم نوزاد سخته وقت نمیشناسه ولی دیگه چه میشه کرد 

حالا که دعوت رو پذیرفتن و میان دیگه جایی برای بحث نمیمونه

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

فقط حرص نخور عزیزم شما زائو هستی هنوز شیر میدی باید آرامش داشته باشی این روزها میگذره همه گذروندن هم ...

اگه شوهرم اصرار نمیکرد که نمیومدن

حرصم از شوهرم میگیره که دو هفته مادرشو تحمل کردم تازه میخواستم یه نفس بکشم خاله هاشو ناهار دعوت کرد 

چه بد که یه زن شیرده و انقدر عصبی می کننمنم بعد زایمانم خواهرام اومدن بچه هاشونو ریختن خونم و اعصابم ...

واقعا حلالش نمیکنم مخصوصا مادرشوهرمو

شوهرم تعارف کرد اونا قبول نکردن حتما بعدش مادرشوهرم اصرار کرده که دوباره زنگ زدن گفتن ناهار میایم

یکم بخاطر زایمان هورمونهای زنانه بهم میریزه و متاسفانه باید اطرافیان و همسرت این رو درک میکردند

شوهرم خودش بی درک تر از همه‌ست فکر کن مادرش دو هفته ست اینجاست دست به سیاه و سفید نمیزنه فقط رو اعصاب من راه میره ابنو برنمیداره ببره خونه یکی دیگه 

حالا هم که اینجوری

واقعا حلالش نمیکنم مخصوصا مادرشوهرموشوهرم تعارف کرد اونا قبول نکردن حتما بعدش مادرشوهرم اصرار کرده ک ...

عزیزم یه ناهار میان میخورن میرن

احترامتو به مهمون بزار و شوهرت از بیرون غذا بگیره

بگو ببخشیذ من چون دخترم اذیت میکنه نشد پذیرایی بهتری کنم

مهمان حبیب خداست

با روی باز پذیرا باش خودت میگی ۵ ساله ازدواج کردن تایحال نیومدن

انقدر بیدلیل خودخوری نکن

یادم افتاد زمانی ک بچه منم یک ماهش نشده بود خواهرای شوهرم ساعت 10 صبح زنگ زدن گفتن ناهار میاییم خونت ...

حالا چیکار کردی.

من که گفتم صبح منو می‌بری میذاری خونه مامانم خسته شدم از دستت

اشکال نداره به خودت مسلط باش همون آبگوشت بار بزار یه ترشی چیزی پیشش بزار پذیرایی مفصل نکن .خودت خم و راست نشو با روی خوش ازشون استقبال کن و بعد که اومدن نشستن همه چی خوب بود  اژ سختی هابگو. ...

بگو شوهرت نذاشت تو یه وقت مناسب تر دعوتشون کنی و بهتر پذیرایی کنی بگو جای بخیه ات هنوز درد داره و نمیتونی خم و راست بشی ظرف هارو هم خوشون میخورن شما فقط مشغول بچه ات باش خودشون میفهمن 

اشکال نداره به خودت مسلط باش همون آبگوشت بار بزار یه ترشی چیزی پیشش بزار پذیرایی مفصل نکن .خودت خم و ...

همون غدا هم نمیپزم شوهرم میپزه

ولی همین که آماده شم و بیام چند ساعت بشینم پیششون واسم عذابه

عزیزم یه ناهار میان میخورن میرناحترامتو به مهمون بزار و شوهرت از بیرون غذا بگیرهبگو ببخشیذ من چون دخ ...

خب تو همون ۵ سال باید میومدن نه الان

من کاریش ندارم اصلا هر جور میخواد پذیرایی کنه از تحفه‌هاش

به نظرم اونا اشتباه نکردن

اولا که شوهرت خیلی اصرار کرده

بعد هم لابد فکر کردن اگر نیان بهتون بی محلی و بی توجهی شده

ولی ببخشیدا شوهرت کلا انگار عقلش کمه تو این چیزها .... اون از اصرار بیخودش، اینم از آبگوشت پختن ! بهش بگو به جای مسخره بازی و آبگوشت پختن، بره غذا از بیرون بگیره

در عوض هم خونه رو مرتب کنه ، هم بچه رو یه کم نگه داره تو بتونی یه کم سرحال تر بشی برای مهمونی .... حتما که نباید تو بیدار بمونی کل شب رو

"هر کسی را ملاقات می‌کنی درگیر نبردی است که تو هیچ چیز درباره آن نمی‌دانی. همیشه مهربان باش." بعد از دیدن خیلی دعوا و پرخاش‌ها در سایت، عمیقا به این نتیجه رسیدم که خیلی‌ها در این دسته جا می‌گیرند 😊

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز