از شب تا صبح و از صبح تا شب
پای تلفن بودیم و تصویری حرف میزدیم
یهو ۳ صبح میگفت بستنی گرفتم دم خونتم
میومد منو میبرد دانشگاه، بعد میومد دنبالم برمیگردوند خونه
همه جا باهم میرفتیم
میرفتم شمال یهو زنگ میزد میگفت اومدم شمال ببینمت دلم تنگه
بعد از ۱ سال عاشقانه، فهمیدم زن و بچه داره
خب احساس اون دختر چی میشه