خونه خواهر شوهرم بغل خونه منه دختر جاریم هم سن کنه اومد این سمت خونه من تو اتاق سیسمونی بچمو داشتیم باهم میدیدیم لباس و اینا رو جاریم اومد دخترش و صدا کرد اومد تو همین اتاقی که ما بودیم اطرافم یکم نگاه کرد با حالت اخم بعد گفت مگه نمیگم بیا بریم دیگه ؟؟🙄
ینی ی مبارکه ی بسلامتی به لبخندی چیزییییی نتونست بکنه 😐