توی خوابگاه باهم بودیم اونموقع با کسی دوست بود مثلا یه جوری برخورد کرده بود که همیشه براش گل میخرید ، خوراکی و اینجور چیزا
هم خودش کار میکرد و هم از باباش و هم از پارتنرش پول میگرفتم و همش لباس میخرید و واقعا هم لباس های برند و شیک عینک و ادکلن های برند و عالی استفاده میکرد
مثلا روزا که بیکار بودیم میگفت بیا بریم بازار بگردیم و مغازه ها را ببینیم ، به هر چی میخواست باید میرسید و واقعا دیدم که تصور میکرد و واقعا براش اتفاق می افتاد ، خیلی با ناز و با ارامش رفتار میکرد یه جاهایی با مزه بود یه جاهایی جدی