اووووو
کجایی خواهر ، قوم پدرم غارت کردن....هر روز دادگاه بودیم.
خانواده مادرم ،خواهر و دخترخاله نداشتم ،بعد دختردایی هام بهم گفتن آرزو چچون تو تیتیمی همه دوست دارن....من هزاران تکه شدم.
قبل فوت پدرم همش با خانواده اون بودیم....عمه هام چش دیدن مامانم نداشتن....بعد ففوقش کات کردیم.
دختردایی های تازه ب دوران رسیدم ،همش پز نوکیاشون رو بهم میدادن ...
خالم ییکمک به ما نمکرد برا دخترهای برادرش ریخت و پاش میکرد.
تا خاله کوچکم ازدواج کنه یعنی ۴ سال ،مسافرت بیرون نداشتیم ،اون که نامزد کرد همسرش ما رو بیرون بر....