تو خیابون. وقتی بچه کوچیک می دیدم که
چنان با چشمام دنبالش می کردم که
گردنم تا نود و یک درجه میچرخید
به نود ویک که میخواست برسه صدای ترق گردنم در میاد لولا ها به هم گیر میکرد ودیگه چرخش نمیچرخید
بین خودمون باشه خیلی وقتا این نگاها شدید تر میشد برای دیدن بچه ها کارم به تعقیب گریز میرسید ☹️
اونحوری که یک کیس با طعم گوجه سبز رو پیدا می کنم و چند خیابون رو دنبالش میرم تا ببشتر ببینمش 🥺❤️
البته این یک طرفه نیست بچه ها هم زیاد نگاهم می کردن
چون من انکار از تلویزیون در اومده بودم
ابروهام پرپشت کلفت بود چهرم شبیه آقای همساده وکلاقرمزی بودم