سلام🌹
من در جامعه یه موقعیت اجتماعی مناسب دارم و میتونم از حق خودم دفاع کنم اما در برابر عزیزان خودم همیشه ضعیف واقع شدم.
مثلاً مادر و خواهرم پوشش خیلی آزادتری به نسبت من دارن؛ من الان که جامعه از نظر پوشش رو به آزادی بیشتری رفته
پوششم یه شومیز و شلواره یا اگر لباسم دامن داشته باشه از زیر زانو به پایین و تازه براساس موقعیت پوشیدهتر هم هستم مثلاً وقتی سرپروژههام میرم این رو میدونم که نباید جلوی کارگارها پوشش آزادی داشته باشم و مانتوی گشاد و مقنعه میپوشم
و پوشش راحتم برای جمعهای دوستانه، سفر یا بیرون رفتنهای خودمونه نه محلکار و...
حتی وقتهایی هم که خارج از کشور رفتم یه چارچوبهایی رو در پوشش رعایت کردم ولی باز همچنان همه به محدود کردن من ادامه میدن.
مثلاً سالها پیش خانوادهی من میخواستن ازدواج با کسی رو به من تحمیل کنن که میگفت باید چادر بپوشی و از یه دانشگاه تراز ۱ انصراف بدی؛ قبل از عقد اون آقا من رو بدون چادر و با یه لباس تقریباً پوشیده که در دهه هشتاد عرف بود دید و با این وجود که بهم نامحرم بود من رو زد!!!! و به این سبب خانواده من قرار ازدواج رو بهم زدن.
حالا الان دختر اون آقا با یه پوشش آزاد ترکیه درس میخونه:)
یا الان خواهر من قراره با وجود داشتن خواستگارهای خیلی خوب با یه پسر بیکار و تیغزن از یه خانواده سطح پایین ازدواج کنه و پدر و مادر من میگن دیگه ما تذکرها رو بهش دادیم ولی اون دوستش داره و انتخابش کرده پس به ما ربطی نداره و میتونه باهاش ازدواج کنه
ولی در زندگی و ازدواج من خیلی خیلییییی دخالت میکردن و حتی بعد از ازدواج هم دخالتها ادامه داشت.
مثلاً زمانی که من میخواستم با همسرسابقم ازدواج کنم خانوادهام هزار و یک داستان درست کردن درحالیکه حداقل اون هرچی بود به پول خانوادهی من چشم ندوخته بود
و تا خصوصیترین مسائل زندگیمون هم دخالت کردن
حالا از خانواده که بگذریم همسرسابقم هم رفتاری مشابه بقیه اطرافیانم داشت
ازم توقع چادر و دوری از جامعه نداشت ولی توی همه جمعهایی که بقیه پیرهن دکلته تنشون بود من شال سرم بود و اگر یه مرد دیگه ازم تعریف میکرد اون من رو مقصر میدید و میگفت تو بهش رو دادی
مثلاً یه دوست داشت که در زمینه تئاتر کار میکرد اون بهم گفت چهره هنری داری فلان روز بیا تا با فلانی آشنات کنم و وقتی اون رفت ما کلی دعوا کردیم.
مردی که انقدر حساس بود بهم خیانت کرد و من ازش جدا شدم.
بعد از طلاق با دوستم سفر رفتم روسیه؛ دوستم یه عکس گذاشت و کل صورت و بالاتنه من رو با ایموجی پوشوند و همسرسابقم تنها از یه تیکه از پام که بیرون بود من رو شناخت و یه دور اون رو مورد عنایت قرار داد که به چه حقی زن من رو بردی و وقتی اون گفته بود این دیگه زن تو نیست؛ خودم رو مورد عنایت قرارداد و گفت حداقل صبر کن عدهات تموم بشه بعد برو دنبال ولگردی
حالا خودش در همین حین درگیر ازدواج با خانمی بود که اون زمان در جمعهای دوستانه جوری لباس میپوشید که وقتی خم میشد لباس زیرش مشخص بود و نصف مردهای جمع به سینههاش کلاً بیرون بود خمار بودن
که البته من مانع اون ازدواج شدم ولی پوشش اون و رفتارهای اون براش نرمال بود ولی من نه!!!!
چندشب پیش همسرفعلیم داشت میگفت با حجاب اجباری موافق نیست و نمیخواد به دخترمون تحمیلش کنه ولی شهریور همین امسال من رو با حجاب اجباری برد عروسی که من عکس لباسم رو توی سایت گذاشتم و همه دیدن زشته
ولی همسرم مجبورم کرد بپوشمش و گفت دلم نمیخواد فردا فامیلهای بیجنبهام در مورد اندام زنم صحبت کنن؛ حالا من رفتم و دیدم بیشتر فامیلهاش لباسهای آزادی پوشیدن
البته همسرم در بیرون رفتن و پیش اطرافیان خودم چیزی رو بهم تحمیل نمیکنه و فقط پیش اطرافیان خودش نظر میده ولی همینم برای من قابل پذیرش نیست؛ من توی اون عروسی خیلی سم بودم